مذهبی وفرهنگی
ر احوالات او نقل شده است که از بزرگان کوفه بوده است؛ امّا از گذشتهي وي در مورد جبههگيري و دفاع از اميرالمومنين عليه السلام خبري در دست نيست.[1] گويند که ابن زياد وي را به همراه هزار نفر به قادسيه فرستاد تا از ورود امام عليه السلام به کوفه جلوگيري نمايد.
لشکر وي در منزل ذوحُسُم که نزديک کربلا قرار دارد با کاروان امام حسين عليه السلام برخورد نمود، حضرت به ياران دستور دادند تا سپاه حر و اسبانشان را سيراب سازند، سپس به آنها فرمودند: «من به سوي شما نيامدهام جز به خاطر اينکه نامههايتان را دريافت کردم» و مشغول نماز جماعت ظهر گشتند و سپاه حر هم به ايشان اقتدا نمودند!
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
صلی الله علیک یا بنت الحسین(ع) یا رقیه
آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را میشنیدم که به عمّهام زینب کبری(سلاماللهعلیها) فرمود : این همان لحظهای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریستهاند.
زمین و زمان ناله میکرد و کودکان میدویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون میچکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّهام نداشتم. زمان به سختی میگذشت.قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت میماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمیتوانستم چشم از چشمان به خون نشستهات بردارم.
مرا به زور میکشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پارهپارههای وحی.
کاش مانده بودم و غبار از چهرهات برمیگرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت میگشتم و در پرتو عشق تو میسوختم. قرار بر رفتن نبود. از پاهای آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشهی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبردهاند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.
من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.
اماّ ای کاش زودتر میآمدی چون رقیّهات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.
دختر سهسالهای که گرمی چشمانت او را متعالی میکرد.
میگویند من رقیّهام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بالو پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه میخوردند. خودم صدای شیون آنها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.
خودم دیدم که دستهدسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.
خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمسوضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیهی «یا ایها النفس المطمئنّه اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2 را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظهی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، بابالحوائجیم امضا شود.
میخواهم مانند علیاصغر و علیاکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کردهاند.
پی نوشت ها:
1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. میتوانید به کتابهای لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع نمایید.
2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امامحسین(علیه السلام) هستند.
چون ز پشت ذوالجناح امد فرود---------------------------بر سجود افتاد و رخ بر خاک سود
در دل گودال کردي بس سجود----------------------------شد ز فرط سجده رخسارش کبود
گفت اي فرمانده امر قضا(الهي)--------------------------اين سر تسليم و اين کوي رضا
!با تو آن عهدي که بستم روز زر-------------------------تا دهم در راه ناموس تو سر
شکر کامد بر سر آن عهد بلا------------------------------اين حسين و زمين کربلا
الهي چشم دل بر راه يک پروانه ام--------------------------تا رهي ره بر درون خانه ام
جبريل امد شتابان بر زمين.......
ديد صحرايي سراسر لاله زار----------------------------------ارغوان دربي قطار اندر قطار
گفت اي فرمانده ملک وجود(حسين)-----------------------پيشت اوردستم از يزدان درود
گفت بر گو اي بريده کوي يار----------------------------------تا به پيغامش کنم صد جان نثار
گفت که فرمودت که اي سلطان عشق--------------------يکه ناز عرصه ميدان عشق
ما نکرديم اين شهادت حتم-----------------------------------اي جلال کبريايي بر تو حتم
بس تو را در خون تپيدن اکبرت-------------------------------خون به جاي شير خوردن اصغرت
خواه کش خواه کشته باش---------------------------------اي شاه عشق هيچ کم نايد تو را از جام عشق
خواه جان بستان و خواه جان مي سپار-------------------يار آن يار است مهر آن مهر يار
کشته گردي در شهيدان شه تويي------------------------خون بهايت ما ذبيح اله تويي
اما گر کشي جان جهان زار توست ------------------------گوش عزراييل بر فرمان توست
هان بگير اين نامه را دل شاد دار----------------------------هر چه خواهي دادمت روز شمار
هم شفاعت هم قيامت زان توست-------------------------ما....جمله در فرمان توست
جواب اقا امام حسين به جبرييل...
داد پاسخ شاه با روح الامين--------------------------------که اي امين وحي رب العالمين
جبرييلا اين بهشت اين بقا-----------------------------------کي شود يک موي اکبر را بها؟
گر قيامت خواهي اي روح الامين----------------------------پيکر صد پاره اکبر ببين
جبرييلا بسته ايم عهدي من و شاه وجود-----------------من همانم عهدم آن عهدي که بود
جبرييلا من خود اين اتش به جان ميخواستم.....
جبرييلا اين کي بيني ني منم--------------------------------اوست يکسر من همين پيراهنم
گفت(جبرييل) شاها خواهرانت بي کس است------------گفت(حسين)او خود بي کسان را مونس است
گفت(جبريل)چشم دخترانت در ره است-------------------گفت(حسين)عشق از ديدن غيراکمه است
گفت(جبرييل)سجادت فتاده بي طبيب--------------------گفت(حسين) بيماريش خوش دارد حبيب
گفت (جبرییل) بهرت آب ..... اورم--------------------------گفت(حسین)من از تشنگی ان سو ترم
جبرییلا من زجان بگذشته ام---------------------------------اب .....را در آن سو رشته ام
اب اگر خواهم جهان دریا شود-----------------------------غرق دریا جمله ماهی ها شود
گفت(جبرییل)خواهد شد سرت زیب سنان--------------گفت(حسین)گو باش او چون خواهد چنان
گفت جان باشد متاعی بس گران-------------------------بر خسان مفروش یوسف رایگان
گفت جانی را که جانان خون بهاست--------------------جبرییلا رایگان گفتن خطاست
گفت اوردستم از غیبت سپاه -----------------------------تا کنند این قوم کافر دل تباه
گفت محلا خود زمن دارد مدد-----------------------------جبرییلا آن سپاه بی عدد
رشته تدبیرشان در دست ماست-----------------------هستشان همه از هست ماست
آنچه با تدبیر او گردد فلک----------------------------------کی بود محتاج امداد ملک
گر فشانم دست ریزم زاستین-----------------------------صد هزاران جبرییل راستین
جبرییلا این حدیث محنت ایوب نیست-------------------داستان یوسف و یعقوب نیست
صبر ایوب از کجا و..این بلا-------------------------------این حسین است و این زمین کربلا
مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست
به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشم
به طفل خانه به دوش، آشیانه لازم نیست
نشان آبله و سنگ و کعب نی کافی است
دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
به سنگ قبر من بی گناه بنویسید
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم
بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
مرا ز ملک جهان گوشه خرابه بس است
به بلبلی که اسیر است لانه لازم نیست
محبتت خجلم کرده ، عمه دست بدار
برای زلف به خون شسته، شانه لازم نیست
به کودکی که چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
وجود سوزد از این شعله تا ابد (میثم)
سرودن غم آن نازدانه لازم نیست
حفظ قران
اعجوبههای قرآنی در همه کشورهای اسلامی پیدا میشوند و همکاران را به شگفتی وا میدارند. انگار خدا میخواهد با نشان دادن این نشانهها، تجلی و عظمت قرآن را بهتر نمایان کند. یکی از این استثناها، کودکی الجزایری است که در سه سالگی، بسیاری از سورههای سخت قرآن را از حفظ میخواند.
«فارح عبدالرحمان« که به او «کودک معجزه» لقب دادهاند، به راحتی قرآن و احادیث نبوی را حفظ و قرائت میکند مادر فارح خیلی نگران کودکش بود چون که او تا پایان دو سالگی حتی یک کلمه هم بر زبان نیاورد اما وقتی پا به سه سالگی گذاشت، خیلی راحت سوره مبارکه کهف را از حفظ خواند. مادر عبدالرحمان میگوید: «هنگامی که باردار بودم، هر روز سورههای ناس و فلق و هر جمعه سوره کهف را میخواندم و فکر میکنم عنایت الهی باعث شده تا پسرم با این سن کم، حافظ سورههای بزرگ قرآن شود».
فارح سه ساله، تماشای شبکههای قرآنی و شنیدن اصوات الهی را به تماشای کارتونهای رنگارنگ ترجیح میدهد و حتی هنگامی که با پدرش سوار خودرو می شود، از او میخواهد تا برایش قرآن پخش کند. عبدالرحمان با اینکه هنوز نمیتواند کلمات را به طور کامل ادا کند و خواستههای خود را بر زبان آورد و خواندن و نوشتن بلد نیست، به خوبی میتواند نام سورههای قرآن و آیات مربوط به آنها را تشخیص دهد. او با وجود خردسالی، احکام قرائت را رعایت میکند و مفید است هنگام شنیدن نام پیامبر اکرم (صلیالله علیه واله وسلم) صلوات بفرستد.
عبدالرحمان هر روز، هنگام بازی آیههایی را که حفظ کرده زمزمه میکند و دنبال آن است تا آیههای تازهای را حفظ کند. کافی است او یک آیه را یکی، دو دفعه بشنود تا همان آیه در ذهنش نقش ببندد پدر فارح میخواهد با فراهم کردن برنامههای سمعی و بصری برای فرزندش، او را در حفظ کامل قرآن یاری کند و برای بهرهمندی از استادان مجرب به مدرسه قرآنی بفرستد تا در آینده نزدیک، شاهد باشد که پسرش از قاریان و حافظان سرشناس دنیا شده است.
حاج شیخ اسماعیل نائب فاضل عابد معاصر و دارای تالیفات فراوان می فرمود :
متولی حرم حضرت عباس علیه السلام گفت:من به گوش دردی مبتلا شدم و کارم کم کم به جائی رسید که اطبای بغداد عاجز شده و به من وصیه کردند که به بیمارستان های خارج بروم . در یکی از بیمارستان های خارج تحت برنامه بستری شدم وپس از معاینه وآزمایش اعضای شورای پزشکی گفتند که باید مورد عمل جراحی قرار بگیرم ولی گفتند نود درصد امکان خطر وجود دارد به آنان گفتم :امشب را مهلت دهید تا رای خودرا اظهار نمایم در آن شب بسیار محزون بودم اما یک مرتبه به خودم گفتم بیماران از خاک کربلا شفا می گیرند و من که خود متولی قبر مطهر هستم از این فیض محرومم. خوشبختانه قدری از خاک قبر حضرت عباس علیه السلام با خود همراه داشتم . با حال توجه قدری از آن خاک رادر گوشم ریختم و خوابیدم . صبح دیدم چرک خارج نشده و درد آن ساکت شده است . پزشکان برای گرفتن پاسخ نزد من آمدند گفتم باز گوش مرا مورد آزمایش قرار هید . این بار که معاینه کردند دیدند عارضه کاملا بر طرف شده است . فورا کمیسیون پزشکی تشکیل یافت و در باب این حادثه ی معجزه آسا بحث هایی صورت گرفت . در طول بحث نظراتی داده شده و قرار شد نظر خود من را نیز در این مسئله جویا شوند . من در جواب گفتم :به واسطه ی خاک قبر حضرت عباس (ع) است . با شگفتی گفتند :آیا از آن خاک چیزی باقی مانده است ؟ گفتم : بلی و به ایشان دادم . تربت حضرت را سه روز در آزمایشگاه مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند روز چهارم پزشک آمد و با حال اشک گفت : سه روز آن را در دستگاه گذاشته ام و می بینم خاک وخون است و اثر شفا در آن خون میباشد . آری در آن مدت که در آن کشور بودم همه جا در مجالس و محافل از این کرامت سخن می گفتند و جمعیت فراوانی از فرقه ی کفار شیفته ی آن بزرگوار شدند و عده ای هم اکه از نزدیک شاهد قضیه بودند به اسلام گرایش پیدا کردند .
عالمه غير معلمه : داناى نياموخته
فهمة غير مفهمه : فهميده بى آموزگار
كعبة الرزايا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانشين و نماينده حضرت زهرا (س )
نائبة الحسين : جانشين و نماينده حضرت حسين (ع )
مليكة الدنيا: ملكه جان ، شهبانوى گيتى .
عقيلة النساء: خردمند بانوان .
عديلة الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.
شريكة الشهيد: انباز شهيد.
كفيلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حريم عظمت و كبريايى .
سية العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابيها: راز پدرش على (ع )
سلالة الولاية : فشرده و خلاصه و چكيده ولايت .
وليدة الفصاحة : زاده شيوا سخنى .
شقيقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع ).
عقيلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشينان رسالت .
رضيعة ثدى الولاية : كسى كه از پستان ولايت شير خورده .
بليغة : سخنور رسا.
فصيحة : سخنور گويا.
صديقة الصغرى : راستگوى كوچك (در مقابل صديقه كبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطمينان .
عقيلة الطالبين : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بين طالبيان ).
الفاضلة : بانوى با فضيلت .
الكاملة : بانوى تام و كامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقلية الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورشيد منظومه بزرگوارى و شكوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و كرامت .
المعصومة الصغرى : پاك و مطهره كوچك .
قرينة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص ).
قرة عين المرتضى : نور چشم حضرت على (ع ).
صابرة محتسبة : پايدارى كننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقيلة النبوة : بانوى خردمند پيامبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشينان پاكى و تقديس .
قبلة البرايا: كعبه آفريدگان .
رضيعة الوحى : كسى كه از پستان وحى شير مكيده است .
باب حطة الخطايا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مركز جمع آورى دوستى و محبت على (ع ) و فاطمه (س ).
ربيعة الفضل : پيش زاده فضيلت و برترى .
بطلة كربلاء: قهرمان كربلا.
عظيمة بلواها: بانويى كه امتحانش بس بزرگ بود.
عقلية القريش : بانوى خردمند از قريش .
الباكية : بانوى گريان .
سليلة الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهرا (س ).
امنية الله : امانت دار الهى .
آية من آيات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة و حيدة : ستمديده بى كس...
کپي برداري از مطالب وبلاگ فقط با ذکر منبع مجاز ميباشد .
All Rights Reserved 2005-2006 © by t-km1.LOXBLOG.COM